نمایش نتایج: از 1 به 17 از 17

موضوع: بی معنا بودن زندگی

3168
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30190
    نوشته ها
    129
    تشکـر
    137
    تشکر شده 113 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    8

    بی معنا بودن زندگی

    سلام پسرم و 29 سالمه
    زندگی برام بی معناست
    درک نمیکنم چرا باید اینقدر تلاش کرد و سختی کشید وقتی اخرش هممون دیر یا زود میمیریم
    با اینکه محل زندگیم هم عوض کردم تا شاید روحیم تغییر کنه ولی تغییر زیادی نکردم
    تلاش بقیه برای بقا و موفقیت برام قابل درک نیست ! که چی اینقدر زجر تحمل کنیم و بجنگیم ؟؟؟!!!
    انگیزه ایی برای ادامه ی زندگی ندارم
    کتاب هم میخونم . خیلی کتابهای موفقیتی و انگیزشی خوندم ولی اصلا روم تاثیری نداشته یا شاید چند ساعت یکم حالمو بهتر کرده ولی تغییری اتفاق نیفتاده
    با نزدیک شدن به 30 سالگی خالت افسردگی در من تشدید شد و اینکه 10 سال دیگه 40 سالم میشه تا کی باید تنها رنج بکشم تا بمیرم
    ترس از اینکه توی این سن با مشکلات اقتصادی رنج هام بیشتر بشه خیلی اذیتم میکنه
    نمیخوام خودکشی کنم ولی دلم میخواد یه اتفاقی میفتاد که زندگیم تموم میشد چون اصلا زندگی برام حس خوبی نداره و کاملا بی معنیه و فقط باعث میشه مدتی رنج بکشیم
    خودم فکر میکنم مشاور نمیتونه بهم کمک کنه چون هیچ کتاب و استاد موفقیتی هم نتونست و همه حرفای موقتی تکراری میزنن
    ولی اگر احیانا چیزی هست که بتونه شاید کمکی بهم کنه معرفی کنید
    مرسی

  2. 2 کاربران زیر از Dev بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 71 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    با سلام خدمت شما
    دوست عزیز احساس ناراحتی شما با توجه به افکار منفی که در ذهنتان است و بخشی از آنها را در اینجا مطرح کردید کاملا قابل درک است.
    توجه داشته باشید که همه جور فکر در ذهن ما ممکن است تولید شود چرا که کار ذهن ما تولید فکر است.
    اما این ما هستیم که انتخاب می کنیم با این فکر ها چگونه روبرو شویم.
    آیا باید همه آنها را جدی بگیریم و به آنها بها بدهیم و با آنها همراه شویم و یا اینکه فقط آن هایی را بها بدهیم که منجر به داشتن یک زندگی معنادار و با کیفیت برای ما می شوند و در واقع برای ما کارآمد و راهگشا و کمک کننده هستند نه مانع.
    گاهی تشخیص همین موضوع کمک بزرگی به افراد می کند که خودشان، آرزوها و اهداف و معنای زندگی شان را دریابند و خودشان را دربرابر این خواسته ها و تصاویر مطلوبشان و نیازهای اساسی و خواسته هایشان مسئول بدانند و فعالانه در مسیر تحقق آنها تلاش کنند چرا که مسئول اول و آخر آنها در نهایت خودمان هستیم.
    حتی اگر رویاها و ارزوها و اهداف و چشم اندازتان را در زندگی ندانید، این مشخص است که همه افراد پنج نیاز اساسی دارند که یکی از آنها نیاز به داشتن روابط با کیفیت و سالم است که در آن احساس ارزشندی دریافت کنند و احساس امنیت و صمیمیت روانی و عاطفی داشته باشند.
    نیاز دیگر نیاز به قدرت و پیشرفت است. نیاز دیگر نیاز به تفریح و انجام فعالیتهایی است که آنها را فقط به این دلیل که حس خوبی به ما می دهند انجام می دهیم نه هیچ چیز دیگر.
    وقتی افراد احساس ناخشنودی و نارضایتی دارند معمولا یک یا چند تا از این نیازهایشان مغفول مانده است و باید بررسی شود تا دید کدام یک از آنها بیشتر از همه مورد غفلت واقع شده اند و ر نتیجه منجر به شکل گیری احساس ناکامی در فرد شده است.
    و بعد ببینیم چگونه و از طریق چه کارها و انجام چه رفتارهایی می توان این نیازها را برآورده کرد به این ترتیب با برنامه ریزی در مسیر برآوردن آنها اقدامات موثری انجام داد.
    کاری که مشاور و روانشناس قرار است انجام دهد با کتاب و استاد موفقیت یکی نیست.
    مشاور یا روانشناس با انجام بررسی و ارزیابی دقیق و تخصصی بر اساس دانشی که در زمینه علم مطالعه رفتار انسانها دارد، به شما کمک می کند با شناسایی موانع موجود در مسیر تحقق اهداف و زندگی دلخواه و داشتن یک زندگی با کیفیت گام های موثرتری بردارید و قرار است توصیه هایی کاملا مطابق با خود شما ارائه دهد که البته سهم شما هم همکاری و تعهد و پیگیری در مسیر بهبودتان و رسیدن به تصویر دلخواهتان است.
    در حالی که کتابها معمولا اطلاعات کلی را ارائه می دهند که حتما هم تاثیر گذار و خوب و مفید هستند اما شاید همیشه کافی نباشند.
    بنابراین به شما پیشنهاد ممی شود با وجود افکار منفی که درباره آینده، خودتان و اینکه کمکی بتوانید دریافت کنید دارید و پیش بینی منفی می کنید، این مسیر را هم امتحان کنید و برای دریافت کمک حرفه ای و تخصصی اقدام نمایید و با توجه به غلبه احساس و افکار منفی و خلق پایینی که دارید، نازمند دریافت مداخلات درمانی در این زمینه هستید تا بتوانید به خودتان کمک کنید و مسئولیت بهبود خودتان را به عهده بگیرید.

  4. کاربران زیر از moshaver-editor بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30190
    نوشته ها
    129
    تشکـر
    137
    تشکر شده 113 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط moshaver-editor نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما
    دوست عزیز احساس ناراحتی شما با توجه به افکار منفی که در ذهنتان است و بخشی از آنها را در اینجا مطرح کردید کاملا قابل درک است.
    توجه داشته باشید که همه جور فکر در ذهن ما ممکن است تولید شود چرا که کار ذهن ما تولید فکر است.
    اما این ما هستیم که انتخاب می کنیم با این فکر ها چگونه روبرو شویم.
    آیا باید همه آنها را جدی بگیریم و به آنها بها بدهیم و با آنها همراه شویم و یا اینکه فقط آن هایی را بها بدهیم که منجر به داشتن یک زندگی معنادار و با کیفیت برای ما می شوند و در واقع برای ما کارآمد و راهگشا و کمک کننده هستند نه مانع.
    گاهی تشخیص همین موضوع کمک بزرگی به افراد می کند که خودشان، آرزوها و اهداف و معنای زندگی شان را دریابند و خودشان را دربرابر این خواسته ها و تصاویر مطلوبشان و نیازهای اساسی و خواسته هایشان مسئول بدانند و فعالانه در مسیر تحقق آنها تلاش کنند چرا که مسئول اول و آخر آنها در نهایت خودمان هستیم.
    حتی اگر رویاها و ارزوها و اهداف و چشم اندازتان را در زندگی ندانید، این مشخص است که همه افراد پنج نیاز اساسی دارند که یکی از آنها نیاز به داشتن روابط با کیفیت و سالم است که در آن احساس ارزشندی دریافت کنند و احساس امنیت و صمیمیت روانی و عاطفی داشته باشند.
    نیاز دیگر نیاز به قدرت و پیشرفت است. نیاز دیگر نیاز به تفریح و انجام فعالیتهایی است که آنها را فقط به این دلیل که حس خوبی به ما می دهند انجام می دهیم نه هیچ چیز دیگر.
    وقتی افراد احساس ناخشنودی و نارضایتی دارند معمولا یک یا چند تا از این نیازهایشان مغفول مانده است و باید بررسی شود تا دید کدام یک از آنها بیشتر از همه مورد غفلت واقع شده اند و ر نتیجه منجر به شکل گیری احساس ناکامی در فرد شده است.
    و بعد ببینیم چگونه و از طریق چه کارها و انجام چه رفتارهایی می توان این نیازها را برآورده کرد به این ترتیب با برنامه ریزی در مسیر برآوردن آنها اقدامات موثری انجام داد.
    کاری که مشاور و روانشناس قرار است انجام دهد با کتاب و استاد موفقیت یکی نیست.
    مشاور یا روانشناس با انجام بررسی و ارزیابی دقیق و تخصصی بر اساس دانشی که در زمینه علم مطالعه رفتار انسانها دارد، به شما کمک می کند با شناسایی موانع موجود در مسیر تحقق اهداف و زندگی دلخواه و داشتن یک زندگی با کیفیت گام های موثرتری بردارید و قرار است توصیه هایی کاملا مطابق با خود شما ارائه دهد که البته سهم شما هم همکاری و تعهد و پیگیری در مسیر بهبودتان و رسیدن به تصویر دلخواهتان است.
    در حالی که کتابها معمولا اطلاعات کلی را ارائه می دهند که حتما هم تاثیر گذار و خوب و مفید هستند اما شاید همیشه کافی نباشند.
    بنابراین به شما پیشنهاد ممی شود با وجود افکار منفی که درباره آینده، خودتان و اینکه کمکی بتوانید دریافت کنید دارید و پیش بینی منفی می کنید، این مسیر را هم امتحان کنید و برای دریافت کمک حرفه ای و تخصصی اقدام نمایید و با توجه به غلبه احساس و افکار منفی و خلق پایینی که دارید، نازمند دریافت مداخلات درمانی در این زمینه هستید تا بتوانید به خودتان کمک کنید و مسئولیت بهبود خودتان را به عهده بگیرید.
    لطفا مشاور مناسب بهم معرفی کنید

  6. بالا | پست 4


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dev نمایش پست ها
    سلام پسرم و 29 سالمه
    زندگی برام بی معناست
    درک نمیکنم چرا باید اینقدر تلاش کرد و سختی کشید وقتی اخرش هممون دیر یا زود میمیریم
    با اینکه محل زندگیم هم عوض کردم تا شاید روحیم تغییر کنه ولی تغییر زیادی نکردم
    تلاش بقیه برای بقا و موفقیت برام قابل درک نیست ! که چی اینقدر زجر تحمل کنیم و بجنگیم ؟؟؟!!!
    انگیزه ایی برای ادامه ی زندگی ندارم
    کتاب هم میخونم . خیلی کتابهای موفقیتی و انگیزشی خوندم ولی اصلا روم تاثیری نداشته یا شاید چند ساعت یکم حالمو بهتر کرده ولی تغییری اتفاق نیفتاده
    با نزدیک شدن به 30 سالگی خالت افسردگی در من تشدید شد و اینکه 10 سال دیگه 40 سالم میشه تا کی باید تنها رنج بکشم تا بمیرم
    ترس از اینکه توی این سن با مشکلات اقتصادی رنج هام بیشتر بشه خیلی اذیتم میکنه
    نمیخوام خودکشی کنم ولی دلم میخواد یه اتفاقی میفتاد که زندگیم تموم میشد چون اصلا زندگی برام حس خوبی نداره و کاملا بی معنیه و فقط باعث میشه مدتی رنج بکشیم
    خودم فکر میکنم مشاور نمیتونه بهم کمک کنه چون هیچ کتاب و استاد موفقیتی هم نتونست و همه حرفای موقتی تکراری میزنن
    ولی اگر احیانا چیزی هست که بتونه شاید کمکی بهم کنه معرفی کنید
    مرسی
    سلام.
    من فکر میکنم دلیل این افکار شما در همینه که زندگی انسان رو محدود به همین دنیا میدونید و تصورتون اینه که با مردن نابود میشیم.

    در حالی که چنین چیزی نیست.

    ما برای هدف بزرگتری اینجاییم.

    شاید تا حالا این جمله رو شنیده باشین که میگن زندگی موهبت خداست،
    به نظرتون چرا اینو میگن؟

    آیا دلیلش این نیست که ما فقط با زندگی در این دنیاس که فرصت داریم به هدفمون برسیم!

    و چه هدفی بالاتر از ارتقاء روح ...

    به نظرتون رنج و سختی به این هدف کمک نمیکنه؟!

    آیا شما پس از سختیها بزرگتر نمیشید؟! آگاه تر نمیشید؟!روحتون بالغتر نمیشه؟!

    کمی افکارتون رو از گستره دنیای مادی خارج کنید و بیشتر فکر کنید...

    قول میدم به نتایج خوبی میرسین...

  7. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2019
    شماره عضویت
    41621
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    110
    تشکر شده 44 بار در 37 پست
    میزان امتیاز
    5

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dev نمایش پست ها
    سلام پسرم و 29 سالمه
    زندگی برام بی معناست
    درک نمیکنم چرا باید اینقدر تلاش کرد و سختی کشید وقتی اخرش هممون دیر یا زود میمیریم
    با اینکه محل زندگیم هم عوض کردم تا شاید روحیم تغییر کنه ولی تغییر زیادی نکردم
    تلاش بقیه برای بقا و موفقیت برام قابل درک نیست ! که چی اینقدر زجر تحمل کنیم و بجنگیم ؟؟؟!!!
    انگیزه ایی برای ادامه ی زندگی ندارم
    کتاب هم میخونم . خیلی کتابهای موفقیتی و انگیزشی خوندم ولی اصلا روم تاثیری نداشته یا شاید چند ساعت یکم حالمو بهتر کرده ولی تغییری اتفاق نیفتاده
    با نزدیک شدن به 30 سالگی خالت افسردگی در من تشدید شد و اینکه 10 سال دیگه 40 سالم میشه تا کی باید تنها رنج بکشم تا بمیرم
    ترس از اینکه توی این سن با مشکلات اقتصادی رنج هام بیشتر بشه خیلی اذیتم میکنه
    نمیخوام خودکشی کنم ولی دلم میخواد یه اتفاقی میفتاد که زندگیم تموم میشد چون اصلا زندگی برام حس خوبی نداره و کاملا بی معنیه و فقط باعث میشه مدتی رنج بکشیم
    خودم فکر میکنم مشاور نمیتونه بهم کمک کنه چون هیچ کتاب و استاد موفقیتی هم نتونست و همه حرفای موقتی تکراری میزنن
    ولی اگر احیانا چیزی هست که بتونه شاید کمکی بهم کنه معرفی کنید
    مرسی
    خدا زندگی انسانها رو محدود گذاشته تا بیشتر قدرش رو بدونن تو اگه یه چیزی رو داشته باشی و فکر کنی همیشه داریش قدرش رو نمیدونی اما اگه که بدونی اون چیز به صورت محدود برات هست بیشتر ازش استفاده میکنی
    من دوتا کتاب بهت معرفی میکنم یکی ارباب زمان نوشته میچ البوم هست و یکی دیگه هنر ظریف بیخیالی
    برا دریافت کتاب ها میتونی بهم پیام بدی بفرستم برات
    راستی چرا ازدواج نمیکنی ؟

  9. کاربران زیر از tarah2020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30190
    نوشته ها
    129
    تشکـر
    137
    تشکر شده 113 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام.
    من فکر میکنم دلیل این افکار شما در همینه که زندگی انسان رو محدود به همین دنیا میدونید و تصورتون اینه که با مردن نابود میشیم.

    در حالی که چنین چیزی نیست.

    ما برای هدف بزرگتری اینجاییم.

    شاید تا حالا این جمله رو شنیده باشین که میگن زندگی موهبت خداست،
    به نظرتون چرا اینو میگن؟

    آیا دلیلش این نیست که ما فقط با زندگی در این دنیاس که فرصت داریم به هدفمون برسیم!

    و چه هدفی بالاتر از ارتقاء روح ...

    به نظرتون رنج و سختی به این هدف کمک نمیکنه؟!

    آیا شما پس از سختیها بزرگتر نمیشید؟! آگاه تر نمیشید؟!روحتون بالغتر نمیشه؟!

    کمی افکارتون رو از گستره دنیای مادی خارج کنید و بیشتر فکر کنید...

    قول میدم به نتایج خوبی میرسین...
    من در این مورد کتاب انسان در جستجوی معنارو خوندم و نویسنده که خودش هم رنج های سختی را متحمل شده بود سعی کرد به همین صورت دلیلش از معنا بخشیدن به زندگی و ناامید نشدنش را بیان کنه
    ولی بازم برای من قابل درک نبود
    حس میکنم به یک پوچی شدیدی رسیدم که هیچ چیزی تا الان باعث نشده که زندگی برام معنادار بشه
    بصورتی که فعالیت های روزانه ام هم به اجبار انجام میدم
    سر کار میرم و میام ولی اصلا دلم نمیخواد کاری کنم چون انگیزه ایی ندارم
    ویرایش توسط Dev : 06-02-2020 در ساعت 10:06 PM

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30190
    نوشته ها
    129
    تشکـر
    137
    تشکر شده 113 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط tarah2020 نمایش پست ها
    خدا زندگی انسانها رو محدود گذاشته تا بیشتر قدرش رو بدونن تو اگه یه چیزی رو داشته باشی و فکر کنی همیشه داریش قدرش رو نمیدونی اما اگه که بدونی اون چیز به صورت محدود برات هست بیشتر ازش استفاده میکنی
    من دوتا کتاب بهت معرفی میکنم یکی ارباب زمان نوشته میچ البوم هست و یکی دیگه هنر ظریف بیخیالی
    برا دریافت کتاب ها میتونی بهم پیام بدی بفرستم برات
    راستی چرا ازدواج نمیکنی ؟
    چنین کتابهاییو زیاد میخونم و خودم خیلی دنبال معنی بخشیدن به زندگیم بودم تا یه تغییری بدم ولی تلاش هام بی نتیجه بود
    هیچ چیز نتونست دلیلی برای ادامه ی زندگی برام بوجود بیاره
    یک پوچی بی نهایت وجودمو پر کرده
    کتاب دومی را نصفشو خوندم خوب بود ولی حس میکنم با این حرفا صورت مسئله را پاک میکنم و چیزی برام حل نمیشه
    توی کتاب انسان در جستجوی معنا نویسنده تعریف میکنه که عشق باعث میشد زندانی های اشویتس توی اون شرایط سخت امید به زندگی داشته باشن و زنده بمونن
    ولی اونایی که کسی منتظرشون نبود یا هدف دیگه ایی برای زندگی نداشتن معنای زندگیشون را از دست میدادن و میمردن
    درسته شاید عشق بتونه به زندگی کسی معنا بده

    اساتید موفقیت هم میگن تا وقتی خودت احساس شادی نکنی و از درون خوشحال نباشی و از زندگی لذت نبری فرکانس مثبت به جهان ارسال نمیکنی و به چیز هایی هم که میخوای نمیرسی و طبق ثانون جذب اتفاقات بد میفته و عشق هم وارد زندگیت نمیشه

    من فکر میکنم توی یک چرخه ی معیوب گیر افتادم
    زندگی برام معنایی نداره که بخوام شاد باشم و ازش لذت ببرم و به این ترتیب شکست عشقی میخورم و تنها میمونم و باعث میشه زندگی بیشتر از پیش برام بی معنی بشه
    کسی که معنی زندگیش را از دست داده و انگیزه ایی نداره نمیتونه شاد باشه و از زندگیش لذت ببره


    بعد از 2 بار تلاش نا موفق اعتمادمو به عشق از دست دادم و به این نتیجه رسیدن انسان همیشه تنهاست
    حتی وقتی با کسی زندگی کنم هر لحظه ممکنه نظرش برگرده و دیگه نخواد باهام ادامه بده
    مثل اتفاقی که 2 بار در گذشته برام افتاد و طرف مقابلم با اینکه تا دیروز بود الان یکباره نظرش تعییر کرد
    مثل مرگ که معلوم نیست چند ثانیه بعد باشیم یا خیر
    عشق ادم هم میتونه یکدفعه نظرش تعییر کنه و بزاره بره
    پس به هیچ چیز و هیچ شخصی نمیشه دلبست
    و تمام این اتفاقات باعث شده زندگی برام پوچ و بی معنی بشه
    ویرایش توسط Dev : 06-02-2020 در ساعت 10:16 PM

  12. بالا | پست 8


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dev نمایش پست ها
    من در این مورد کتاب انسان در جستجوی معنارو خوندم و نویسنده که خودش هم رنج های سختی را متحمل شده بود سعی کرد به همین صورت دلیلش از معنا بخشیدن به زندگی و ناامید نشدنش را بیان کنه
    ولی بازم برای من قابل درک نبود
    حس میکنم به یک پوچی شدیدی رسیدم که هیچ چیزی تا الان باعث نشده که زندگی برام معنادار بشه
    بصورتی که فعالیت های روزانه ام هم به اجبار انجام میدم
    سر کار میرم و میام ولی اصلا دلم نمیخواد کاری کنم چون انگیزه ایی ندارم
    پیشنهاد میکنم کتاب گفتگو با خدا از نیچ دونالد والش رو هم مطالعه کنید.

  13. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    44178
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    سلام
    زندگی بی معناست خودت باید براش معنا پیدا کنی

  15. کاربران زیر از خانواده ما بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30190
    نوشته ها
    129
    تشکـر
    137
    تشکر شده 113 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانواده ما نمایش پست ها
    سلام
    زندگی بی معناست خودت باید براش معنا پیدا کنی
    بله درسته ولی مشکل اینجاست که فعلا نتونستم معنایی پیدا کنم

    از یک مشاور کمک گرفتم و راهنمایی هایی بهم کردن که باید بهش عمل کنم تا در طول زمان ببینم نتیجه چی میشه

    کتاب از حال بد به حال خوب را هم معرفی کردن که یکیشو خوندم و مفید بود و باید راهکارهاشو یه مدت به کار بگیرم و امیدوارم مشکلم حل بشه

  17. بالا | پست 11


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dev نمایش پست ها
    سلام پسرم و 29 سالمه
    زندگی برام بی معناست
    درک نمیکنم چرا باید اینقدر تلاش کرد و سختی کشید وقتی اخرش هممون دیر یا زود میمیریم
    با اینکه محل زندگیم هم عوض کردم تا شاید روحیم تغییر کنه ولی تغییر زیادی نکردم
    تلاش بقیه برای بقا و موفقیت برام قابل درک نیست ! که چی اینقدر زجر تحمل کنیم و بجنگیم ؟؟؟!!!
    انگیزه ایی برای ادامه ی زندگی ندارم
    کتاب هم میخونم . خیلی کتابهای موفقیتی و انگیزشی خوندم ولی اصلا روم تاثیری نداشته یا شاید چند ساعت یکم حالمو بهتر کرده ولی تغییری اتفاق نیفتاده
    با نزدیک شدن به 30 سالگی خالت افسردگی در من تشدید شد و اینکه 10 سال دیگه 40 سالم میشه تا کی باید تنها رنج بکشم تا بمیرم
    ترس از اینکه توی این سن با مشکلات اقتصادی رنج هام بیشتر بشه خیلی اذیتم میکنه
    نمیخوام خودکشی کنم ولی دلم میخواد یه اتفاقی میفتاد که زندگیم تموم میشد چون اصلا زندگی برام حس خوبی نداره و کاملا بی معنیه و فقط باعث میشه مدتی رنج بکشیم
    خودم فکر میکنم مشاور نمیتونه بهم کمک کنه چون هیچ کتاب و استاد موفقیتی هم نتونست و همه حرفای موقتی تکراری میزنن
    ولی اگر احیانا چیزی هست که بتونه شاید کمکی بهم کنه معرفی کنید
    مرسی

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام . طبیعتا کسی دچار یأس فلسفی میشه که به نوعی توی فلسفه ی زندگیش کار و آیندش دچار یأس شده. وگرنه کسی که دغدغه ی چرایی های این زندگی رو نداره دچار یأس فلسفی هم نخواهد شد .
    و به طور کلی به حالتي اطلاق ميشه که فرد انگيزه خودش رو براي پيشرفت، حل مساله، روابط اجتماعي، موفقيت، تحول، يادگيري، دستيابي به اهداف زندگي و به طور کلي جنبه هاي مثبت زندگی ازدست میده و عوامل بروز این وضعیت به صورت زیر هستند
    1. نداشتن هدف درست در زندگي
    نداشتن هدف و معني درست در زندگي و يا ضعف ايمان به هدف، مطمئناً رابطه مستقيمي با ناکامي و يأس داره
    2. مقايسه خود با ديگران
    وقتي انسان خودش را با ديگران و به خصوص افراد موفق كه دیگران ازشون تعریف میکنن
    3. انتظارات و توقعات بيش از اندازه
    ممکنه فرد توسط همسر پدر یا مادر و خانواده کانون توقع و انتظارات بیش از اندازه باشه تا حدی که فرد در انجام اون ها ناتوان باشه و احساس ناامیدی کنه !
    4. فراموش كردن خدا
    5. برداشت نادرست و تعميم بيش از اندازه
    بعضی افراد وقتي در يك زمينه شكست تجربه میکنند يا يك بار، نتيجه مي گيرند كه در هيچ زمينه ای و در هيچ زمانی موفق نمیشن
    6. عواملي ديگه ای مثل :
    الف) سستي، تنبلي و اهمال کاري در کارها.
    ب) ضعف اراده و اعتماد به نفس و عزت نفس.
    ج) عدم سخت کوشي و تلاش و فقدان استمرار و جديت در کارها.
    د) عدم استفاده از استعدادها و شايستگي ها.
    هـ) قاطع نبودن در تصميمات و عدم ثبات کاري.
    و) منفي نگري، خودبيني و تنگ نظري.
    ز) عدم انعطاف پذيري در برابر حوادث و نپذيرفتن واقعيات زندگی و... .
    ح) تک روي و عدم کمک از افراد متخصص و با تجربه.

    راه هاي پيشگيري و درمان يأس و ناامیدی



    1. توانايي ها و استعدادهاي خودتون رو در نظر بیارین ؛ اگر در برخي موارد ناتوان هستين و احساس مي كنين كه نسبت به ديگران ناموفق ترين ، يقيناً در موارد ديگر نسبت به دوستان و هم سالان موفق تر هستین شايد از نظر ورزش نسبت به ديگران عقب هستين ، اما از لحاظ درس نسبت بهشون موفق تر هستين . بنابراين، فقط ابعاد منفي و ناتوانيهاي خود تون رو در نظر نگيريد. بلكه زمينه هاي موفقيّت و توانايي هاي خودتون رو لحاظ كنين . صحنه هايي را كه در گذشته موفق شدین به خاطر داشته باشين ، ليستي از نقاط قوّت خودتون حتي كوچك ترينش تهيه كنين و پيوسته مرور کنيد .
    2. اگر اشتباهي انجام داديد و يا در موردي شكست خوردين ، به جاي سرزنش خودتون ، عمل خودتون رو سرزنش كنين . مثلاً نگو «من آدم بدي هستم»، يقين داشته باش كه اشتباه در زندگی افراد هست و هر انساني ممكنه اشتباه كنه . بلكه در مورد رفتار خودتون قضاوت كنين و بگین : فلان رفتارم مناسب نبود و بايد اصلاح بشه .
    3. براي خودتوند هدفي مناسب از زندگي داشته باشين و با انتخاب اهداف بلندمدت و کوتاه مدت و برنامه ريزي مناسب از احساس پوچي رهابشین .
    4. ابتدا هدف هاي كوچكتر رو در نظر بگيرين تا بتونيد آسون تر بهش برسین افرادي كه اهداف بزرگ و ايده آل در نظر مي گيرن و عملاً نمي تونند در وقت محدودي بهش دست پیدا کنند ، دچار نااميدي ميشن . اما وقتي انسان اهداف جزیی تر و دست يافتي تر در نظر بگيره و در اون زمينه موفق بشه ، احساس خوشحالي ميكنه و در آينده در ديگر موارد هم موفق ميشه
    5. مثبت انديش باشين و واژه ها و جملات منفي نظير «من هميشه شكست مي خورم»، «آدم ضعيفي هستم»، «هيچ كاري از من بر نمي آيد» را هرگز بر زبان نيارید .
    6. بيش از اندازه توان خود، انتظار نداشته باشين: همة افراد مثل هم نيستند، شرايط زندگي و امكاناتي كه در اختيار دارند هم يكسان نيست. افرادي كه موفق هستند و در هر زمينه مي تونند خود شون رو نشان بدن ، شايد امكانات بيشتري در اختيار دارن كه اگر شما هم اون امكانات را داشتين ، موفق مي شدين .
    7. از ارتباط طولاني و همنشيني با افراد مأيوس، افسرده و مضطرب اجتناب کنین .
    8. به خداوند توكل کن ، ارتباط با منبع لايزال الهي ماية قدرتمندي و احساس توانمندي در شما ميشه . توكل به خدا از ترس، اضطراب و نااميدي شما کم میکنه .
    9. اراده، اعتماد به نفس و عزت به نفس خود را تقويت کنيد و در تصميمات خود قاطع باشيد.
    10. بدونيد که هميشه سختي ها و ناگواري ها با زندگي دنيوي عجين هست و بايد با سخت کوشي و تلاش خودتون اونها رو پشت سر گذاشته و رو به خوشبختي و کمال گام بردارین .
    12. از تفريحات سالم، گردش در طبيعت و ورزش کردن غافل نباشین .
    13. در صورتی که به خاطر احساساتی که تجربه میکنید عملکرد روزانه تون دچار اختلال شده حتماً از روان شناس باليني کمک بگيرين.

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44305
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dev نمایش پست ها
    سلام پسرم و 29 سالمه
    زندگی برام بی معناست
    درک نمیکنم چرا باید اینقدر تلاش کرد و سختی کشید وقتی اخرش هممون دیر یا زود میمیریم
    با اینکه محل زندگیم هم عوض کردم تا شاید روحیم تغییر کنه ولی تغییر زیادی نکردم
    تلاش بقیه برای بقا و موفقیت برام قابل درک نیست ! که چی اینقدر زجر تحمل کنیم و بجنگیم ؟؟؟!!!
    انگیزه ایی برای ادامه ی زندگی ندارم
    کتاب هم میخونم . خیلی کتابهای موفقیتی و انگیزشی خوندم ولی اصلا روم تاثیری نداشته یا شاید چند ساعت یکم حالمو بهتر کرده ولی تغییری اتفاق نیفتاده
    با نزدیک شدن به 30 سالگی خالت افسردگی در من تشدید شد و اینکه 10 سال دیگه 40 سالم میشه تا کی باید تنها رنج بکشم تا بمیرم
    ترس از اینکه توی این سن با مشکلات اقتصادی رنج هام بیشتر بشه خیلی اذیتم میکنه
    نمیخوام خودکشی کنم ولی دلم میخواد یه اتفاقی میفتاد که زندگیم تموم میشد چون اصلا زندگی برام حس خوبی نداره و کاملا بی معنیه و فقط باعث میشه مدتی رنج بکشیم
    خودم فکر میکنم مشاور نمیتونه بهم کمک کنه چون هیچ کتاب و استاد موفقیتی هم نتونست و همه حرفای موقتی تکراری میزنن
    ولی اگر احیانا چیزی هست که بتونه شاید کمکی بهم کنه معرفی کنید
    مرسی

    سلام دوست عزیز

    بنده از دوران نوجوانی این دغدغه ام بوده و هست و میدونم که تا اخر عمرم هست. متاسفانه چیزی که هست و واقعیت هست اینه که از از اونجایی که ایران یک کشور جهان سوم احتمال اینکه به راه درست (؟؟؟!) بری خیلی کم میشه اگه راه درست رو خودت بیدا نکنی و سعی کنی که فقط جوابی رو کبی کنی و تو ذهنت محکم بکوبیش.

    من خودم در جست و جوی این سوالات بودم و تو ایران به جنون کامل رسیدم ولی با تلاش خودم تونستم کنترل کنم گرچه همیشه اینطوری خواهم موند بر از سوالات. من هم وقتی میومدم سوالات همچنین میبرسیدم همین جواب هارو میشنیدم ولی هر چقدر بیشتر تحقیق کردم دیدم که راهنمایی های افرادی که تو این کشور هستن بیشتر بر اساس رفع کمبود های خودشون هست. یعنی راهنمایی که شما دریافت میکنی بر اساس کمبودی هست که در خودشون میبینند یا حداقل باهاش روبرو شده اند.
    مثلا در این میان یکی میاد تو رو به خدا نزدیک میکنه (بر اساس اموزه های شخصی)
    یا یکی میاد مثلا بحث موفقیت و عدم موفقیت تو تحصیل و نمیدونم روابط و اعتماد به نفس و .... بیش میکشه در صورتی که چرندی بیش نیست چون علمی نیست. انتظاری نیست چون جهان سوم هست. من خودم خیلییییی گشتم خیلی بارها و بارها قصد خودکشی داشتم ... انزوای کامل ... ولی خوشبختانه راهم رو بیدا کردم ولی نا متصل کردن خودم به یه منبع (خدا) یا کتاب (موفقیت و یا اعتماد به نفس) و ... خیلی تحقیق کردم و تو این راه به نظر دوستام اومدم از افراد نابغه ای کمک خواستم که خودشون این حالت رو تجربه کرده بودن و واقعا اطلاعات داشتن از همه چی و تو زندان ذهن محدودشون اسیر نبودن.
    من اگه بخوای راهنماییت میکنم فقط چیزی که هست اینه که من بهت نمیگم موفق شو نمیگم فلان کارو بکن فلان کارو نکن چون اینا مسکن موقت هستن و ادم رو محدود میکنن از فهم بیشتر.

    بوچ گرایی چیزی هست که انگار همه چی رو از اول دوباره بررسی میکنی. این تحت یک حالتی تو مغز اتفاق میافته که ارتباطات عصبی تو مغز تکمیل میشن و وقتی تناقضی اتفاق میافته مغز شروع میکنه به تحلیل و میره به به صورت ناخداگاه بررسی میشه و بعده یه مدت اگه تناقضات برطرف نشن و یا تناقضات بیشتر و بیشتر وبیشتر بشن باعث میشه که حالت افسردگی شدید همراه با حس خودکشی بیدا کنی. چاره اش نه کتاب هست نه موفقیت نه خدا نه دین نه ادم ها نه ... هیچی

    اخرش خودت با معیار های خودت باید بیدا کنی میدونی چرا اینو گفتم؟ چون اگه بر اساس معیار های دیگران سعی کنی این موارد رو برطرف کنی دوباره به بوچ گرایی شدید میافتی(البته هیچوقت از بوچ گرایی نمیای بیرون ولی دردش کمتر هست) چون بازهم تناقضات ذهنی در ذهنت شکل میگیره که باعث میشه دوباره و دوباره و دوباره فکر کنی.

    من کلی روانشناس رفتم (والا من مشکوکم که اصلا میشه اسم روانشناس گذاشت وقتی اصلا از علوم اعصاب اطلاعی ندارن ؟ فقط بعضا تو کنفرانس ها دانشجو هایی رو دیدم که واقعا این کاره بودن ولی خیلی خیلی کمن در حد دکترای علوم روانشناختی) و متاسفانه تو هیچ کدومشون کمترین اطلاعی ندارن در این مورد فقط بحث های کلیشه ای مثل موفقیت و ارتباطات و ... رو بیش میکشن.

    شما دوست عزیز و همچنین بقیه دوستانی که این بیامم رو میبینید لطفا -خواهش میکنم و حتی التماس که با زندگی تون اینطوری بازی نکنین چون تفاوتش نابودی زندگی خودتون هست و نابودی اونی که میتونستین باشین. هر چی که توی کتاب ها هر چی که توی تصاویر میبینید انجمن ها و ... زود اونارو اعمال نکنین.

  19. کاربران زیر از zahra jamali بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44305
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    @Dev تفاوتش اینه که
    تو مغزت دو لوله هست انگار
    یا الان تصمیم میگیری که هر دو رو باز کنی و باالتبع یه مشکلاتی بیش میاد
    و یا اینکه یه طرف میشی (متمایل شدن به یه اعتقاد خاص به یه شیوه خاص) و این باعث میشه که خیلی بدتر از خودکشی هست چون زنده هستی ولی بهترین خودت نیستی بلکه یه شخصیت که ذهنش کاملا محدوده به همون اعتقادات و روش ها.
    دو طرفه بودن دردناک ترین هست. چون باعث میشه که کارای غیر عادی (؟؟؟!) (منظور کارایی که ادم های تک سو انجام میدن) انجام بدی و غرق در سوالات سوالات و سوالات بیشتر بشی و این روابطت رو بر حسب عمق این سوالات و وضعیت تحث تاثیر قرار میده. ممکنه برای همیشه بخوای منزوی باشی تا در تنهایی فقط فکر کنی و یا اینکه تو روابط به مشکل بخوری.

    ولی تحمل این وضعیت ازت یه ادم دیگه میسازه. سعی نکن از این وضعیت بیای بیرون میدونی چرا؟ علت مشخصه. به نظرت نسبت به قبل الان بیشتر سوال میبرسی و بیشتر ذهنت فعاله یا نسبت به قبل؟ اگه بتونی کنترل کنی ذهنت جاهایی میره که هیچ کس اونجا با نذاشته.(ولی درد لازمه اش هست)
    تحمل کن ولی سعی نکن بیای بیرون( یاهم اگه نخواستی میتونی بیای بیرون- چون دردناک هست چون حساس و حساس و حساس تر میشی. میتونی بیای بیرون و صرفا شاد بودن رو انتخاب کنی. چیزی نیست. من تصمیم میگیرم تا شاد باشم و شاد میشم. ولی بحث اینجاست که اونطرف قضیه چه چیزایی هست؟ یعنی تو غم چی هست؟ ایا رفتی علت اونارو بدونی که چرا غم هست چرا ساختار های اجتماعی اشکال داره؟ ایا سعی کردی هم با ادم های منفی و هم ادم های شاد صحبت کنی و متمایل نباشی به یکی؟ چون تک سویه بودن همون مرگ تدریجی هست. دو سویه بودن باعث میشه که یه حجمه ای از اطلاعات از همه جا به ذهنت وارد بشه و نتونی کنترلش کنی چون هنوز ساختار مغز ما به چند سویه بودن عادت نکرده و برای همین هست که ما وجود یک رو به دو ترجیح میدیم چون بیشتر قابل کنترله.
    اینجاست که باید انتخاب کنی دو سویه باشی با درد و حس خودکشی که همیشه هست و حس دیسکانکت شدن از اطرافیانت و در عوض یه فکر چند سویه و یا اینکه تک سویه باشی و سعی کنی شاد باشی و موفق بشی و احتمالا هم بشی ولی خیلی از چیزایی که میتونستی بفهمی رو اونی که میتونستی باشی نمیشی. یک بار زندگی میکنیم. دردناک بودن مثل این هست که اطلاعات از هر طرف به ذهنت وارد میشه و بعضا مجبور میشی تا فقط قدم بزنی و قدم بزنی و اونایی که مغزت میگن رو تحلیل کنی تا اروم بشی.
    دو سویه بودن صرفا موفقیت نیست. برعکس- احتمالش خیلی زیاده که موفق نشی ولی در عوض چیزایی به ذهنت بیاد که وقتی فکر میکنی مو به تنت سیخ بشه.
    جنون جای بدی نیست. جاییه که ما جرات نکردیم بریم.
    ویرایش توسط zahra jamali : 06-05-2020 در ساعت 12:13 PM

  21. کاربران زیر از zahra jamali بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  22. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44305
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    بنده یک بیام خصوصی فرستادم براتون لطفا چک کنید.

  23. کاربران زیر از zahra jamali بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  24. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44305
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    دوست عزیز دیدم خبری ازت نشد گفتم اینجا مینویسم خوب گوش کن. توی امریکای شمالی اولین کاری که میکنن برای کسایی که مشکل بوچ گرایی داره اینه که اونا رو به گروه هایی دعوت میکنن که با افراد با فکر یکسان تبادل اطلاعات داشته باشن. من خودمم متاسفانه خیلی دنبال جواب سوالام بودم ولی چیزی که دریافت کردم از مشاوره ها یه مشت چرت و برت بود چون اساس علمی نداره. تو کشور های بیشرفته در کنار کلینیک روانشناسی, چندین انجمن دارن که توشون گروه های مختلف قرار دارن مثل دو قطبی ها-افراد افسرده-افراد دارای اوتیسم و خیلیای دیگه. یکیشون همین بوچ گرایی و یا در کنارش اتییسم هست. من خودم همه چی رو امتحان کردم و نشد تا اینکه به یکی از این انجمن ها ملحق شدم و اون دوره بخشی از جواب سوالاتم رو گرفتم و بخشی رو از اون افراد که برسیدم جواب گرفتم و بخش زیادیش رو با تلاش خودم جوابم رو گرفتم.

    خب اون دو متن بالا فقط یه چیزایی هستن که بهت ایده اولیه میدن و شما یا میتونی هر کدوم رو خواستی انجام بدی و یا انجام ندی. میتونی مثلا به جای منزوی بودن اگه برون گراییت بیشتر هست شروع کنی به دوست ضرب در دوست کردن یعنی دوستی زیاد و یا اینکه شاد بودن رو انتخاب کنی و یا غمگین بودن و یا هر دو این ها. همه اینا بستگی به خودت داره و من اول گفتم که من هیچ توصیه ای نمیکنم فقط راه هایی رو بیشنهاد میکنم خودت باید بیدا کنی.

    حالا روش :

    روش اینه که از اول میای تمام دوران کودکیت تا الان رو بررسی میکنی چیزی حدود ۱-۲ سال فکر کنم ازت بگیره. و در این حین باید حتما با افرادی که وضعیت شما رو دارن تبادل اطلاعات کنی. (گفتم فقط و فقط با افرادی که تجربه اش رو داشتن. بعدا میگم چطور) تو کشورهای بیشرفته تر , اول میفرستن توی انجمن ها برای تبادل اطلاعات و روانشناس به عنوان گزینه اخر هست اگه وضعیتت درست نشه.(کلی ادم هست از نوجوان گرفته تا بیرتر ها که سنی ازشون گذشته و خیلی تجربه اینطوری داشتن و قطعا کمک میکنن و همین باعث میشه که مشکلت حل بشه)

    و در مورد خطرات بوچ گرایی باید بگم که اوایل سختی زیادی هست ولی کم کم که وضعیت تحت کنترل قرار میگیره کنترل همه چی اسون تر میشه. میشه از بوچ گرایی در اومد و یا در اون موند. من خودم موندن رو میبسندم چون لذت داره برام. ولی شما اگه نخواستی فقط تو اون انجمن ها ببرس و تو مدت کمی راهنماییت میکنن. تاکیدم به بوچ گرایی به این دلیل بود که کلی چیز میشه یادگرفت. بیرون رفت ازش هم اسونه فقط کافیه شروع کنی به معنی دادن. ولی به هر حال انتخاب خودته.

    این یادت باشه که این که میگی افسردگی دارم فقط تو بخش اول هست و اگه ادامه بیدا کنه یعنی افسردگیت به خاطر چیز دیگه هست. بوچ گرایی خالص یعنی نبود احساسات مختلف از جمله افسردگی ( تا این سطح فکر نکنم بهش برسی خیلی بررسی نیازه)

    بوچ گرایی خوبیش اینه که توی یه خلا قرار میگیری و اگه درست بتونی کنترلش کنی همه چی رو تغییر میده به شکل خوب. مثلا میفهمی که شاد بودن میتونه چی میگن بهش unconditional باشه یعنی غیر شرطی. یا مثلا میشه احساسات منفی رو همگی رو حذف کرد و توی ارامش عمیق بود در هر مکان و در هر زمان. من خودم یه بار خلسه عمیقی رو تجربه کردم به همین دلیل.

    خلاصه اینکه کتاب ها روانشناس مطالب انلاین و تصاویر و نقل و قول ها و اینا خیلی به کارت نخواهند اومد. باید عضو فعال انحمن های نیهیلیسم و اتییسم بشی تا بتونی مشکل ( مشکل بیدار شدنت!) رو حل کنی. خب تو ایران اینطور انجمنی نداریم.
    تو گوگل سرچ کن:

    nihilism forum
    یا
    atheism forum

    کلی انجمن هست ولی انگلیسی هستن که البته امیدوارم انگلیسیست اونقدری قوی باشه که بتونی صحبت کنی و سوال ببرسی و جواب بگیری. اونا بررسیت میکنن و اگه دیدن نیاز به رجوع به ترابیست هست بهت میگن ولی با صحبت کردن حل میشه. اونجاها ادم هایی هستن که ضریب هوشی شون اکثرا بالاست و زود مشکلت رو متوجه میشن.

    من اگه این انجمن ها نبود اوه الان معلوم نبود کجا بودم. تو ایران چون این بوچ گرایی خیلی مدت نیست که بیدا شده, باهاش به صورت سنتی برخورد میشه و مشکل عمیقا برطرف نمیشه و تو زندگی اینده شخص تاثیر میگذاره ولی تو کشورهای بیشرفته تر عمیقا دارن رو این قضیه کار میکنن چون میتونه براشون نتایج خوبی هم داشته باشه به یه دلایلی از جمله این که افراد خود واقعی شون رو بیدا کنن و خودشون رو و احساساتشون رو بهتر بشناسن.

    همینارو انجام بدی کافیه. تغذیه هم برای الان کلی سبزی بذار کنار چون نیازه که فکر کرد و رژیم غذایی رو موقتا تغییر داد چون تغذیه نقش مهمی داره تو توانایی حل این مسله.

    تمام. اگه سوالی هم موند ببرس بتونم جواب میدم.

  25. کاربران زیر از zahra jamali بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    Dev

  26. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    44178
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Dev نمایش پست ها
    بله درسته ولی مشکل اینجاست که فعلا نتونستم معنایی پیدا کنم

    از یک مشاور کمک گرفتم و راهنمایی هایی بهم کردن که باید بهش عمل کنم تا در طول زمان ببینم نتیجه چی میشه

    کتاب از حال بد به حال خوب را هم معرفی کردن که یکیشو خوندم و مفید بود و باید راهکارهاشو یه مدت به کار بگیرم و امیدوارم مشکلم حل بشه
    به عمل کاربراید به سخن دانی نیست

  27. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    شماره عضویت
    44341
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی معنا بودن زندگی

    دوست عزیز پیشنهاد میکنم آموزه های چویس مایر رو گوش بدید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد